سلا م به دوستای خوب و مهربونم از همه ی شما
بخا طر کامنتهای محبت آمیزتون ممنونم
آ خرین شب گرم رفتن د یدمش لحظه ی وا پسین
دیدا ر بود. ا وبه رفتن بود و من د ر اضطرا ب
دیده ا م گریان دلم بیمار بود. گفتمش از گریه لبریزم
مرو گفت: جا نا ، نا گریزم، نا گریز
گفتم ا و را لحظه ای دیگر بمان
گفت : می خواهم ولی دیر است دیر
در نگاهش خیره ما ند م بی امید سر نها د م
غم زده بر دوش او ناگهان آهی کشید و گفت وای
زندگی زیباست گاهی ، گاه زشت
گریه را بس کن مرا آ تش نزن
نا گریزم از قبول سر نوشت
برق زد در مستی چشمان او اشک بی طاقت
در آن هنگام ریخت قطره قطره از سر موژگان ا و
ز سخن ما ندیم و با هر نگاه
گفت: می دانم جدایی زود بود
با نگاه آخرینش بین ما..های های گریه بود
تا بعد