-
شراب شعر چشمان تو
دوشنبه 3 مهرماه سال 1385 17:50
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد ! همه اندیشه ه ام اندیشیه فردا است ، وجودم از تمنای تو سرشار است ، زمان - در بستر شب - خواب وبیدار است ، هوا آرام ، شب خاموش ، راه آسمانها باز ... خیالم چون کبوترهای وحشی می کنند پرواز ... رود آنجا که می بافند کولی هاب جادو ، گیسوی شب را ؛ همان جاها ، که شب ها در رواق کهکشان ها عود...
-
...هزار آرزو هر هزاران تویی....
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1385 14:14
هزار آرزو هر هزاران تویی امیـــدی که پایان نـدارد تویی *** بهــاری که حـرمان ندارد تویی *** شبی گفت در گوش من شاپرک *** ضمیری که فقــدان ندارد تویی *** زمینــی پر از راز گلهای ســرخ *** و بحری که طـوفان ندارد تویی *** شنیدم که در شهــر دلــدادگان *** خـطایی که زنــدان ندارد تویی *** گهــی آشنایی و گاهی غــریب ***...
-
حدیث دیگری از عشق
جمعه 26 خردادماه سال 1385 14:54
یا لطیف قصه ی آن دختر را می دانی ؟ که از خودش تنفر داشت که از تمام دنیا تنفر داشت و فقط یکنفر را دوست داشت دلداده اش را و با او چنین گفته بود « اگر روزی قادر به دیدن باشم حتی اگر فقط برای یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس حجله گاه تو خواهم شد » *** و چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد که حاضر شود چشمهای خودش را...
-
**** **** **** ****
شنبه 20 خردادماه سال 1385 15:00
ز چشم کهربایی رنگ تو برداشتم برق نگا هم را و تاجی را که با گلها ی لا دن در بهار عشق تو با اشک چشمانم پروراندم، خزان کردم نه تنها عشق تو بلکه هر عشق دیگر را به دل کشتم و تنها می روم راه امیدم را اگر اشکی ز چشما ن سیاه رنگت پدید آید برای من از این رفتن بدان قطره ای بوده است از دریای خونینی که که هر شب در غمت از دیده...
-
می بی رنگی
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 09:50
هو می بی رنگی صنما به تو دل دارد خو نکند به دری دیگر رو نه سپرده به جایی سر را ننهاده قدم بر هر کو دل و دین که به یغما بردی زده ای ره من از هر سو نشناسم سر خود از پا که به چوگان تو هستم گو من و عشق تو عیاری بس که به غیر تو دیاری کو تا نوشیدم می بی رنگی رستم از عالم رنگ و بو زین پس منم و جانی شیدا قلبی مفتون که کند هو...
-
ای ستاره ها
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1384 19:26
ای ستاره ها: ای ستاره ها که بر فرازآسما ن با نگاه خود اشاره گر نشسته ا ید. ای ستاره ها که از ورای ابرها بر جهان ما نظاره گر نشسته اید آری این منم که در دل سکوت شب نامه های عاشقا نه پاره میکنم ای ستاره ها اگر به من مد د کنید دامن از غمش پر از ستاره می کنم با د لی که بویی از وفا نبرده است ای ستاره ها چه شد که درنگاه من...
-
باران
جمعه 28 بهمنماه سال 1384 19:58
همیشه باران یاد آور خاطرات من وتوست… یادت می آید که چه بی تا ب شا نه به شا نه ی هم ا ز خم کوچه گذر می کردیم ؟ تو از شقایق می گفتی و آزادی شا پر ک من ، غرق در تو، خا موش چو خا کستر وثا نیه ها موج وار جای خود را به هم می سپردند و تمام تلاش تو پی این ثانیه ها پر کردن خلوت من بود ولی……!!!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 دیماه سال 1384 12:13
سلام بعد از کلی وقت اومدم دیگه دارم دیوونه میشم خسته شدم مگه این امتحانا میزارن آدم نفس بکشه حالا هم که اومدم بلد نبودم با این جدیده کار کنم ....گفتم چرا کسی برام کامنت نمیزاره تازه به این نتیجه رسیدم که باید تایید شون کنم .....بلا خره تونستم بخونمشون دسته همتون درد نکنه...........فرنوش جون شرمنده که دیر به دیر آپ...
-
خود کشی
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 16:29
از این بالا نگاه کردم زمین منو صدا میزد یکی میگفت بپر پایین یکی تو قلبم جا میزد وقت تموم کردن کار شهامت دل بریدم خط کشیدم دور همه به حس پرواز رسیدم حالا باید چکارکنم؟خاطره هارو خط زدم کاری که اینجا ندارم گذشتمو خوب بلدم برای گریه کردنات یکی دو روزی کافیه سیاه بپوش برای من اینم برای بازیه فقط من از اینجا میرم فکر نکنم...
-
خدا حافظ
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1384 11:50
سلام: هر شروعی یک پایا نی داره: اولین روزی که در این جا شروع به نوشتن کردم آسمون صاف و آبی بود. ولی الان آسمون بد جور سیاه و دل گرفته است. وبلاگ نویسی وقت می خواد که متاسفانه من ندارم. در حال حاضر نفس کشیدن تو هوای آزاد وپاک هم واسم مشکل شده. من میدانم من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد نوبت خاموشی من سهل واسان...
-
دورنگی
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1384 09:27
در پارک عصر آن روز غمگین نشسته بودی چشمان سبز خود را آرام بسته بودی گفتم به خود که نصرت. با او بکن تو صحبت چون دختری قشنگ است فرصت شمر غنیمت چون آمدم به سویت چشمان خود گشودی من خنده کردم و تو اخمی به من نمودی گفتم چه روز سردیست من خسته و غمینم گفتی تو هم به اندوه من نیز این چنینم گفتم که داستان چیست؟من مخلصت ((سهیلم...
-
تو لد حضرت علی
جمعه 28 مردادماه سال 1384 16:06
تولد حضرت علی رو به همه پدران عزیز تبریک میگم ای سرو سایه از سر ما بر گرفته ای رفتی بخاک و من منزل دیگر گرفته ای ای خاک تیره پدر ما را عزیز دار این نور چشم ماست که در بر گرفته ای همیشه سبز باشید .........یا حق
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 21:11
برگشت به صفحه اول چشم انتظار من باش تنها تو یار من باش ای آخرین امیدمای نازنین ترین یار چشم انتظار من باشمن زنده ام به یادت ای مهربون عاشق تنها به شوق دیدار عاشق تر از همیشه ماندی در انتظارم چون سایه لحظه لحظه تو بودی در کنارم نامی دگر به جز تو با قلبم آشنا نیست یه لحظه خاطراتت از خاطرم جدا نیست چشم انتظار من باش تنها...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 05:19
مادر جان نگو که چرا هیچ وقت به تو نگفته ام که دوستت دارم نگو که چرا هیچ وقت چشم هایم را در چشم هایت ندوخته ام مــــــــادر دوست داشتـــن را نـــــمی تـــــوان نـــــــــشان داد ضربــــــــــان هـــــــــــــای قلب را نمی توان به تصویر کشید و افکــــــــــار را نـــــــــمی تـــــــــــــــوان بر زبان جاری کرد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 مردادماه سال 1384 23:11
همه شب با دلم کسی می گفت سخت آشفته ای ز دیدارش صبحدم با ستارگان سپید میرود.میرود.نگهدارش من به بوی تو رفته از دنیا بی خبر از فریب فرداها روی مژگان نازکم میریخت چشمهای تو چون غبار طلا تنم از حس دستهای تو داغ گیسویم در تنفس تو رها می شکفتم زعشق می گفتم (( هر که دل داده شد به دل دارش نشنید به قصد آزارش برود.چشم من به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 مردادماه سال 1384 13:53
همه شب با دلم کسی می گفت سخت آشفته ای ز دیدارش صبحدم با ستارگان سپید میرود.میرود.نگهدارش من به بوی تو رفته از دنیا بی خبر از فریب فرداها روی مژگان نازکم میریخت چشمهای تو چون غبار طلا تنم از حس دستهای تو داغ گیسویم در تنفس تو رها می شکفتم زعشق می گفتم (( هر که دل داده شد به دل دارش نشنید به قصد آزارش برود.چشم من به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 مردادماه سال 1384 12:47
-
یاد داری
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 09:27
یاد داری بارها گفته بودی از دام دوستی کی کنم فکر جدایی؟ !گفته بودی نیست پایان دوستی ما...تا خدا دارد خدایی گفتم از این ترس دارم. کز محبت روی پوشی ساغر دوستی ننوشم از دلت مهر زدایی :خنده مستانه ای کردی و در چشمم نگه کردی و گفتی !کم گو از بی وفایی و جدایی حال این منم تنها اسیر درد هجران حال این منم بیگانه زهر آشنایی
-
بنام خالق زیبا یی ها
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1384 09:51
گفته بودم اگه بیای ، چشمامو بارون می کنم شمعدونیای قلبمو ، غرق بهارون می کنم گفته بودم اگه بیای ، اسمتو فریاد می کنم قناریهای عشقمو ، از قفس آزاد می کنم گفته بودم اگه بری ، زندگی زندون ِ برام اون روزای پاک و قشنگ ، مثل یه کابوس برام گفته بودم وقتی بری، من خودم ُ گم میکنم این دل گرم و عاشقو، از چشما پنهون می کنم حالا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 تیرماه سال 1384 12:32
سلام بعد از کلی وقت برگشتم
-
جدای
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1384 22:25
سلا م به دوستای خوب و مهربونم از همه ی شما بخا طر کامنتهای محبت آمیزتون ممنونم آ خرین شب گرم رفتن د یدمش لحظه ی وا پسین دیدا ر بود. ا وبه رفتن بود و من د ر اضطرا ب دیده ا م گریان دلم بیمار بود. گفتمش از گریه لبریزم مرو گفت: جا نا ، نا گریزم، نا گریز گفتم ا و را لحظه ای دیگر بمان گفت : می خواهم ولی دیر است دیر در نگاهش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1384 08:08
سلام کسی که تو دلم درخشید من دیگه دوستت ندارم ببخشید من واسه اون کسی که دوست ندارم نمی تونم شاخه ی گل بیارم بین تو و اون روزا کلی فرقه تو آسمونت پر رعد و برقه نه مهربونی؛ نه واسم می خندی هر دری رو من میزنم می بندی کو اون همه شعرای عاشقونه کی بود بهم میگفت سلام بهونه از چشم من افتادی نازنینم دوس ندارم دیگه تو رو ببینم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1383 09:03
در آغوشم بگیر بگذار برای آخرین بار گرمی دستانت را حس کنم و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان قلبم به پایت افتاده است نرو لرزش دستانم وسستی قدمهایم را نظاره کن تنها تو را میخواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم و بگذار دوباره در آغوشت بخواب روم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1383 08:37
صدایت هنوز مرا دوست دارد طنینش را در گوشم احساس میکنم خوابم گرفته است ................. انگار آمدی ؟ نمی دانی چقدر منتظرت بودم گل آوردی؟ چرا لباس سیاه پوشیدی؟ چرا همه شیون می کنند؟ انگار اسم من را روی سنگ نوشته اند
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1383 02:15
ای کاش میتونستم دوباره ببینمش ........ اون شب آسمون از همیشه تاریکتر بود ستاره ها انگاری خوابشون برده بود . سکوت چیز وحشتناکی؛همون موقع بود که تلفن زنگ زد به ساعتم نگاه کردم ۵:۳۰صبح بود . چه زود صبح شده بود گوشی تلفن رو برداشتن انگاری همه چیز عوض شده بود چشام هیچ جا رو نمیدید مثل این بود که گوشام هیچ چیزی رو نمیشنیدن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1383 19:50
کسی رو بخاطر خودش دوست داشتن یعنی چی؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 بهمنماه سال 1383 20:17
گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم که دگر از این گونه خطاها نکنم بوسه دادی و چو برخاست لبم از لب تو توبه کردم که دگر توبه ی بی جا نکنم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 بهمنماه سال 1383 15:42
..... تو دردم را نمی دانی تو عشقم را نمی فهمی تو حتی التماسم را نمی بینی تو آیا هیچ می دانی چه زجری می کشد آن کس که از احساس سرشار است تو آیا هیچ می فهمی چه رنجی می برد آن کس که چشمش سالها بر قفل در مانده ست تو آیا هیچ می دانی چه دردی می کشد آن کس که بغضی در گلو دارد تو آیا هیچ می خوانی زچشمان به در مانده که عشق از در...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 18:29
یک امشبی که در اغوش ماه تابانم ز هرچه در دو جهان است روی برگردانم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 18:11
سلام