همه شب با دلم کسی می گفت
سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
میرود.میرود.نگهدارش
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فرداها
روی مژگان نازکم میریخت
چشمهای تو چون غبار طلا
تنم از حس دستهای تو داغ
گیسویم در تنفس تو رها
می شکفتم زعشق می گفتم
((هر که دل داده شد به دل دارش
نشنید به قصد آزارش
برود.چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش))
آه اکنون تو رفته ای وغروب
سایه می گسترد به سینه راه
نرم نرمک خدای تیره ی غم
می نهد پا به معبد نگهم
می نویسد به روی هر دیوار
آیه های همه سیاه سیاه
خیلی سخته ببینی اونی که تو دوسش داری یکی دیگرو دوست داره ....پس امید وارم برا هیچ کس این اتفاق پیش نیاد
سلام بابا من که خیلی برای وبلاگت حال کردم و دوست دارم بزارم توی وبلاگم وبلاگتو با اجازه