ز چشم کهربایی رنگ تو برداشتم برق نگا هم را
و تاجی را که با گلها ی لا دن در بهار عشق تو
با اشک چشمانم پروراندم، خزان کردم
نه تنها عشق تو بلکه هر عشق دیگر را
به دل کشتم و تنها می روم راه امیدم را
اگر اشکی ز چشما ن سیاه رنگت پدید آید
برای من از این رفتن
بدان قطره ای بوده است از دریای خونینی که
که هر شب در غمت از دیده بفشانم
برو....برو دیگر خدا حافظ
برو لعل بد اخشانی شو اندر سینه ی آن کس
که باشد چون خودت بی حس و بی پروا
و من تنها به کنج خلوتی چون شمع،خاموشی
کنار چنگ بنشینم که هر گاه عاشقی بیند
بگوید زیر لب: پروانه اش گم شد
دوستدار شما....تا بعد
سلام
زیبا نوشتی .... جالب بود....
بازم برامون بنویس
سلام با تشکر از زحماتتون اگر فرصت داشتید یک سری به این ادرس بزنید مطالبش بسیار جالبwww.alcoran.blogsky.com
سلام شراره خانم آپ میکنی به من هم خبر بده.خیلی قشنگ بود.من هم آپ کردم سر بزن مرسی بای
سلام شراره خانم من آپ کردم خوشحال میشم به من سر بزنی.مرسی بای بای
سلام شراره خانم تقریبا تمامی مطالب از اول خوندم خیلی قشنگ بود آپ کردم به من هم سر بزن مرسی بای
KHELI MAMNOON KE SAR ZADI HATMAN DOBARE BEHET SAR MIZANAM
خیلی وقته آن نمی شی.
حافظ
سلام :
صحیحش اینه :
زچشم کهربایی رنگ تو برداشتم شوق نگاهم را و تاجی را که با گلهای لادن در بهار چشمهای تو بپروردم خزان کردم ُ نه تنها عشق تو هر عشق دیگر را به دل کشتم و تنها میروم راه امیدم را برو دیگر خداحافظ برو دیگر خداحافظ برو لعل بداخشانی بشو بر سینه مردی که چون خاری میان عشق ما منظور گردیده برو لعل درخشانی بشو بر سینه مردی که بوید ازمیان شیب پستانهای تو عطر هوسها را.
و من تنها به کنج معبدی چون چنگ خاموشی کنار شمع بنشینم که که هر گه دختری آمد بگویم زیر لب پروانه ام گم شد.
برو دیگر ، آه ... برو دیگر خداحافظ.
مرسی خداحافظ
این شعر سروده من در بیش از 35 سال پیش است. در همون زمانها در کتاب احساس و اندیشه و چند روز نامه چاپ شد...البته با غلط هایی نوشته شده....منظور این خانم از نوشتن این شعر بدون اشاره به شاعر چه بوده است؟
اقای همایون حیدری دنبال شاعر این شعر گشتم اما در گوگل پیدا نکردم ممکنه برام درستش رو بفرستین؟
خیلی زشته شعر کسی رو بنام خودت میزنی