چشم انتظار من باش تنها تو یار من باش ای آخرین امیدمای نازنین ترین یار
چشم انتظار من باشمن زنده ام به یادت ای مهربون عاشق تنها به شوق دیدار
عاشق تر از همیشه ماندی در انتظارم چون سایه لحظه لحظه تو بودی در کنارم
نامی دگر به جز تو با قلبم آشنا نیست یه لحظه خاطراتت از خاطرم جدا نیست
چشم انتظار من باش تنها تو یار من باش ای آخرین امیدم چشم انتظار من باش
در خاطرت نگه دار عهدی که با تو بستم من که غرور خود را در پای شکستم
ای تو همیشه با من من با تو هستم بی تو بی قرار این قلب عاشق من
ای هم نفس چه زیباست با تو نفس کشیدن عاشق تر از همیشه به تو رسیدن
چشم انتظار من باش تنها تو یار من باش ای آخرین امیدمای نازنین ترین یار
چشم انتظار من باش من زنده ام به یادت ای مهربون عاشق چشم انتظار من باش
عاشق تر از همیشه ماندی در انتظارم چون سایه لحظه لحظه تو بودی در کنارم
نامی دگر به جز تو یه لحظه خاطراتت از خاطرم جدا نیست
در خاطرت نگه دار عهدی که با تو بستم من که غرور خود را در پای شکستم
ای تو همیشه با من من با تو هستم بی تو بی قرار این قلب عاشق من
ای هم نفس چه زیباست با تو نفس کشیدن عاشق تر از همیشه به تو رسیدن
چشم انتظار من باش ای آخرین امیدم ای نازنین ترین یار چشم انتظار من باش
من زنده ام به یادت ای مهربون عاشق
چشم انتظار من باش
مادر جان نگو که چرا هیچ وقت به تو نگفته ام که دوستت دارم
نگو که چرا هیچ وقت چشم هایم را در چشم هایت ندوخته ام
مــــــــادر دوست داشتـــن را نـــــمی تـــــوان نـــــــــشان داد
ضربــــــــــان هـــــــــــــای قلب را نمی توان به تصویر کشید
و افکــــــــــار را نـــــــــمی تـــــــــــــــوان بر زبان جاری کرد
امـــــــــــــــا بدان که به زبانم گفته ام :در برابرت سکوت کند
بـه چشم هایم سپرده ام در بــــــــــــرابر نگاهت شرمنده باشد
بــه افکــــار دستور دادهام که تو را همیشه در یاد داشته باشد
و بـــــــــه وجودم گفتــــــــــه ام که خــــــــــود را فدای تو کند
همه شب با دلم کسی می گفت
سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
میرود.میرود.نگهدارش
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فرداها
روی مژگان نازکم میریخت
چشمهای تو چون غبار طلا
تنم از حس دستهای تو داغ
گیسویم در تنفس تو رها
می شکفتم زعشق می گفتم
((هر که دل داده شد به دل دارش
نشنید به قصد آزارش
برود.چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش))
آه اکنون تو رفته ای وغروب
سایه می گسترد به سینه راه
نرم نرمک خدای تیره ی غم
می نهد پا به معبد نگهم
می نویسد به روی هر دیوار
آیه های همه سیاه سیاه
خیلی سخته ببینی اونی که تو دوسش داری یکی دیگرو دوست داره ....پس امید وارم برا هیچ کس این اتفاق پیش نیاد
همه شب با دلم کسی می گفت
سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
میرود.میرود.نگهدارش
من به بوی تو رفته از دنیا
بی خبر از فریب فرداها
روی مژگان نازکم میریخت
چشمهای تو چون غبار طلا
تنم از حس دستهای تو داغ
گیسویم در تنفس تو رها
می شکفتم زعشق می گفتم
((هر که دل داده شد به دل دارش
نشنید به قصد آزارش
برود.چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش))
آه اکنون تو رفته ای وغروب
سایه می گسترد به سینه راه
نرم نرمک خدای تیره ی غم
می نهد پا به معبد نگهم
می نویسد به روی هر دیوار
آیه های همه سیاه سیاه
خیلی سخته ببینی اونی که تو دوسش داری یکی دیگرو دوست داره ....پس امید وارم برا هیچ کس این اتفاق پیش نیاد