یاد داری
بارها گفته بودی از دام دوستی کی کنم فکر جدایی؟
!گفته بودی نیست پایان دوستی ما...تا خدا دارد خدایی
گفتم از این ترس دارم. کز محبت روی پوشی ساغر دوستی ننوشم
از دلت مهر زدایی
:خنده مستانه ای کردی و در چشمم نگه کردی و گفتی
!کم گو از بی وفایی و جدایی
حال این منم تنها اسیر درد هجران
حال این منم بیگانه زهر آشنایی
گفته بودم اگه بیای ، چشمامو بارون می کنم
شمعدونیای قلبمو ، غرق بهارون می کنم
گفته بودم اگه بیای ، اسمتو فریاد می کنم
قناریهای عشقمو ، از قفس آزاد می کنم
گفته بودم اگه بری ، زندگی زندون ِ برام
اون روزای پاک و قشنگ ، مثل یه کابوس برام
گفته بودم وقتی بری، من خودم ُ گم میکنم
این دل گرم و عاشقو، از چشما پنهون می کنم
حالا بازم می خوای بری؟ باز منو تنها بذاری؟
باز این دل پریشونو اسیر غمها بذاری؟
می خوای بازم با یاد تو چشمامو دریا بکنم
نگاه گرم و آبیتو تو فرداها گم بکنم؟
هیچ می دونی این دل من اسیر چشمای توِ؟
غزال وحشی دلم تو دامِ زلفای توِ؟